فرصت نشد که از عشق با هم سخن بگوییم
فرصت نشد که راهی تا ما شدن بجوییم
در این زمانه غم نا کرده جرم اسیریم
بی آنکه خود بخواهیم در بند و نا گزیریم
ای خوب خسته من چله نشسته من
ای شعله امید بغض شکسته من
فرصت همیشه کم بود برای با تو بودن
ای عاشق رهایی ای تا همیشه با من
گفتی که زنده بودن مفهوم زندگی نیست
خاموشی من با تو معنای بندگی نیست
گفتی که عشق علاجه در زمانه ماست
میلاد عاشقانه شعر شبانه ماست
ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند
|